
4 دقیقه خواندن
چهار سال از بازگشت طالبان به قدرت میگذرد؛ چهار سالی که در آن نهتنها ساختارهای سیاسی کشور متلاشی شد، بلکه ستونهای ناپیدای جامعه، یعنی امید، خلاقیت، آرمانگرایی و پیوندهای انسانی نیز دچار زوال خاموش و خزنده شدند. اگرچه بسیاریها دربارهی نقض آشکار حقوق زنان، ممنوعیت آموزش، سرکوب آزادی بیان و انسداد نهادهای فرهنگی سخن گفتهاند، اما یکی از عمیقترین و نادیده گرفتهشدهترین پیامدهای این نظام، فروپاشی آرام روح اجتماعی جامعه افغانستان است.
عادت به زندگی خاموش
حاکمیت طالبان نهتنها با ممنوعیتهای علنی بر بدن و رفتار، بلکه با فشار روانی مداوم، جامعه را به نقطهای از انفعال رسانده که دیگر فریاد نمیزند، خشمگین نمیشود، نمیپرسد و حتی نمیخواهد بداند. این همان لحظه خطرناکیست که در آن، ظلم نهفقط عادی میشود، بلکه به هنجار بدل میگردد. مردمی که روزگاری در کوچهها شعار آزادی سر میدادند، اکنون در پس پردهی سکوت، در حال فراموش کردن آرزوهای خود هستند.
نسلی بیتصویر از آینده
بزرگترین قربانی این فروپاشی خاموش، کودکان و نوجوانان امروز افغانستاناند؛ دخترانی که دیگر مکتب را تجربه نکردهاند و پسرانی که شاهد حذف مادران، خواهران و معلمانشان از صحنهی جامعهاند. این نسل، نه تنها از سواد علمی و فرهنگی محروم شده، بلکه مهمتر از آن، از امکان خیالپردازی دربارهی آینده. آنچه طالبان از جامعه گرفتهاند، فقط نهادهای آموزشی نیست، بلکه تصویر فردا در ذهن کودکان است.
مقاومت خاموش زنان
در دل این تاریکی، زنان افغانستان هنوز ایستادهاند؛ نه با سلاح، نه با سیاست، بلکه با صبر، آموزش مخفی، مراقبت از فرزندان و نگهداشتن شعلهی آگاهی. آنان هر روز با این سوال بیدار میشوند که: چگونه میتوان دختران را بدون مکتب، به زندگی امیدوار نگه داشت؟ در آشپزخانهها، در اتاقهای کوچک خانگی، در کلاسهای زیرزمینی و در صفحات خاموش شبکههای اجتماعی، صدای زن افغانستان هنوز خاموش نشده است. اگر جامعهی افغانستان هنوز نمرده، دلیلش مقاومت زنانیست که تسلیم نشدند.
تهی شدن معنا
بحران امروز افغانستان فقط فقر اقتصادی یا بحران مشروعیت سیاسی نیست؛ بلکه تهی شدن جامعه از معناست. زمانیکه انسان نتواند «چرایی زندگی» را برای خود تعریف کند و احساس کند که تلاش، تغییر و پیشرفت ممکن نیست، در حقیقت وارد مرز «مرگ اجتماعی» میشود. طالبان با محدودیت، سانسور، تهدید و فشار، دقیقا بهدنبال همین نوع مرگاند؛ مرگی که نه با گلوله، بلکه با خالی کردن انسان از آرمان رخ میدهد.
چه باید کرد؟
امروز، رسالت فعالان مدنی، معلمان، نویسندگان و همه کسانیکه به آیندهی افغانستان باور دارند، نهفقط افشاگری دربارهی ظلم، بلکه احیای باور به زندگی، معنا و آینده است. هر کلاس آنلاین، هر مقاله، هر داستان و حتی هر دلگرمی به کودکی در خانه، میتواند پادزهری باشد بر زهر «فراموشی جمعی».
خاموشی، نه انتخاب ماست و نه سرنوشت ما. اگر نمیتوانیم در خیابانها راه برویم، در واژهها راه میرویم؛ اگر نمیتوانیم فریاد بزنیم، در سکوت آموزش میدهیم و اگر نمیتوانیم سیستم را تغییر دهیم، دستکم ذهنها را برای روزی آماده میسازیم که تغییر ممکن شود.
پایان
چهار سال پس از بازگشت طالبان، افغانستان در سکوتی سنگین فرو رفته است، اما این سکوت، پایان داستان نیست. در دل آن، مقاومتهایی هست که هنوز روایت نشدهاند. زنده نگهداشتن این روایتها، وظیفهی همه ماست تا روزی برسد که دیگر از آینده نترسیم، بلکه آن را بسازیم.
مسوولیت مقاله به دوش نویسنده است.