
5 دقیقه خواندن
چهار سالگی طالبان؛ بخش نخست
بسیاری از فیلسوفها و ایدیولوژیهای غالب، به سعادت جامعه تاکید میکنند. افلاتون و تامسمور از فیلسوفان انگلیس به جامعهی کامل و آرامش همیشگی توجه داشتند. فارابی از جهان اسلام، در قلمرو فلسفه، «بهترین جامعه» را پیشنهاد کرد. فارابی تاکید میکند که «رهبری یک جامعه باید به دست حکیم فرزانه باشد تا بتواند در زمینهی تامین سعادت در جهان آشفته، متعهدانه عمل کند». رهبریکه توان رهایی جامعه را نداشته باشد، سعادت به میان نمیآید.
تامسمور در کتاب اتوپیا مینویسد: «شماری از افراد مثل زنبورهای نر از زحمت دیگران سود میجویند. اینها خون شهروندان خویش را با بالابردن میزان اجارهی بها، میمکند. اینها همیشه تعدادی از افراد بیکار و ولگرد را در اطراف خود جمع میکنند که هرگز راه و رسم زندگی خویش را نیاموختهاند». با اینحال، یکی از متغیرها جهت تامین سعادت جامعه، طرد سیاست جنسیتمحوری است.
این رویکرد، مشغلهی ذهنی برخی از گروههای تندرو پنداشته میشود. در صورت بالا آوردن این سیاست، جامعه به درجهی کمال نمیرسد. شکاف شکل میگیرد و اما در افغانستان، سیاست بر اساس جنسیت، گفتمان غالب حکومتکنندگان است. این سیاست، اصالت طالبان را شکل میدهد. این گروه به سعادت جامعه فکر نمیکنند. ساماندهی جامعه به سمت پویایی و توسعه، از توان اینها خارج است. حکیمان فرزانه هم در میان آنان وجود ندارد تا با زنان کنار بیایند. هردو دور امارت، زنان با وضع قیودات و سرکوب مواجه اند و این چالش جنسیتی با جدیت ادامه دارد.
طالبان شهر را غیراسلامی تصور میکردند و همهچیز از عینک اینها منحرفشده است. با ظهور مجددشان، به اسلامیسازی مصروف شدند، اما به شدت سرمست انحصار قدرتاند. تمرکز بر حفظ وضع موجود، برجستهترین ماموریتشان خوانده میشود. در قلمرو حاکمیت موجود، زنان بیشتر از هر گروه دیگر، متضرر شدند. یک مجموعهی سازمانیافته، به در و دیوار زنان هجوم آوردند تا سرکوبشان کنند.
تاریخ معاصر افغانستان، تاریخ ستم علیه زنان است. زنان افغانستان از حکومتداری امان الله تا رژیم اشغال، از مجاهدین تا طالبان، محور اخلافات سیاسی قرار داشتند. حقوق و آزادیهای این طبقه، به نوعیت نظامهای سیاسی ربط مستقیم داشت، اما بیشترین آسیب در دورهی کنونی به زنان وارد شد. در این دوره، اذیتهای خشونتآمیز گسترش یافت. زندگی خصوصی و رسمی زنان دچار تحول شد. تجمع و پوشش، آموزش و کار، آزادی بیان و سفر با محدودیتهای فراوان مواجه شدند.
سیاست جنسیتمحور نشان میدهد که نگاه حاکمان افغانستان به زنان، شیانگارانه است. باتوجه به مطالبات جامعهی جهانی، بر زنان محدودیت وضع میکنند تا امتیاز بگیرند. بدون توجه به حقوق اولیه، دایرهی زندگی آنان را محدود میکنند. غیاب زنان از فضای عمومی و بازتولید محیط مردانه، تبعیض نظاممند را نشان میدهد.
سیاست جنسیتمحور طالبان، آپارتاید جنسیتی است. مطابق این مفهوم، نظام سیاسی حاکم بهشکل ساختارمند، مردها را نسبت به زنان ترجیح میدهد. براساس کنوانسیون آپارتاید، این عمل «اقدامات غیرانسانی» است. به قول پیتر مارسدن، این گروه از میان تاریکی در صحنهی سیاست افغانستان ظاهر شدند و با تمدن معاصر آشنایی ندارند. نویسنده در کتاب «طالبان؛ جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان» میافزاید که قرائت بدوی از دین، زندگی زنان را محدودتر ساخته است. به باور مارسدن، مواضع عقیدتی طالبان، زنان را موجود «محدود» به خانه معرفی میکند.
سیاست جنسیتمحور موجود، دنیای آرمانی زنان را در تقابل با بیعدالتی و خشونت قرار داده است. زنان به عنوان بازیگران کلیدی در صحنههای سیاسی و اجتماعی افغانستان باید حضور برجسته داشته باشند. جنبشهای سازمانیافته جهت دستیابی به حقوق زنان، باید پیشگامتر از دیگران تلاش کنند. شکلگیری و تداوم جنبش زنان متعهد، ایدیولوژی مردسالار نظام سیاسی را به چالش خواهد کشید. این مسیر از طریق فهم و تولید دانش «ایستادگی و رهایی» امکانپذیر است.
مسوولیت مقاله به دوش نویسنده است.