۱۹ اسد ۱۴۰۴ نویسنده: فخریه سمندری: موسس مکتب آنلاین گوهر شاد بیگم

روایت یک نسل خاموش از ستم جنسیتی

روایت یک نسل خاموش از ستم جنسیتیPhoto: Awjnews

8 دقیقه خواندن

دفتری که سفید ماند

در یکی از کوچه‌های باریک و خاکی شهر، جایی‌که بوی نان تازه با غبار صبح‌گاهی درهم آمیخته، دختری کنار پنجره‌ی کوچک خانه‌شان نشسته است؛ دفترش روی زانوهایش باز است، اما صفحه‌ها سفید مانده‌اند. او نه از درس خسته شده و نه از نوشتن بی‌میل، بلکه سال‌هاست صدای زنگ مکتب برایش خاموش شده است.

نگاه‌ش به دوردست‌ها دوخته شده، به همان مسیری‌که زمانی او را به مکتب می‌رساند. آن مسیر حالا با هزار دیوار دیده و نادیده، بسته شده است؛ دیوارهایی از جنس قوانین محدودکننده، فشار اجتماعی و باورهای بدوی.

این دختر، تنها یک نفر نیست. او هزاران چهره دارد، هزاران اسم و هزاران داستان. اما همه‌ی آن‌ها در یک نقطه مشترک‌اند: آرزوهای‌شان از کلاس و تخته، به صفحه‌ی کوچک یک موبایل یا دفترچه‌های پنهان در گوشه‌ی محدود شده است.

ما معمولا این دختران را با کلماتی مثل «محرومیت»، «فقر» یا «قربانی» معرفی می‌کنیم. اما آیا این همه‌ی ماجراست؟ اگر دقیق‌تر گوش کنیم، صدای دیگری هم از پشت این سکوت می‌آید؛ صدای قدم‌هایی آرام ولی مصمم، صدای نسلی‌که حتی در دل محدودیت، راهی برای یاد گرفتن پیدا می‌کند. این همان نسلی است که من آن را «نسل خاموش، اما بیدار» می‌نامم.

واقعیت تلخ و آمار پنهان

سال‌های اخیر برای آموزش دختران، سال‌های سنگینی بوده است. بسته‌شدن مکاتب دخترانه، کاهش فرصت‌های تحصیلی و حذف آرام آرام حضور زنان در عرصه‌های علمی، همه بخشی از واقعیت تلخ امروز است. طبق گزارش‌های نهادهای آموزشی، در برخی مناطق افغانستان بیش از ۵۰ درصد دختران از آموزش رسمی محروم‌اند، اما این عدد خشک و بی‌روح، تنها بخشی از ماجرا را می‌گوید. اگر پشت این آمار بایستیم و چهره‌های واقعی را ببینیم، داستان‌ها آغاز می‌شوند: دخترانی‌که مجبور شده‌اند در خانه بمانند، کودکانی‌که به ازدواج زودهنگام تن داده‌اند و جوانانی که رویای دانشگاه را به قیمت کمک به خانواده در کارهای روزمره کنار گذاشته‌اند.

اما نکته‌ای که در هیچ آماری نمی‌آید این است که بسیاری از این دختران، تسلیم نشده‌اند. آن‌ها صنف‌های کوچک خانگی ساخته‌اند، از طریق تلیفون یا انترنت ضعیف به آموزش ادامه داده‌اند، یا با خواندن کتاب‌های کهنه و جزوه‌های قدیمی، خودشان مسیر یادگیری را ادامه داده‌اند. این «آمار پنهان» است که باید به گوش دنیا برسد؛ آماری‌که نه از تعداد بازماندگان، بلکه از تعداد بازایستادگان در مسیر علم می‌گوید.

مقاومت خاموش

روزی با سمیه، دختری ۱۶ ساله، حرف می‌زدم. می‌گفت: «وقتی مکتب بسته شد، هر روز صبح دفتر و کتاب‌هایم را مرتب می‌کردم، چون فکر می‌کردم فردا دوباره می‌رویم، اما ماه‌ها گذشت و خبری نشد. یک روز فهمیدم اگر خودم شروع نکنم، همه‌چیز را فراموش می‌کنم».

او حالا با سه دوستش هفته‌ای سه‌بار در حیاط خانه‌شان دور هم جمع می‌شوند و از روی کتاب‌های خواهر بزرگ‌ترش درس می‌خوانند. هیچ میز و تخته‌ای نیست، اما صدای خنده‌شان پر از شوق یادگیری است.

زهره، ۱۷ ساله، در یک روستای دورافتاده زندگی می‌کند. تنها راهش برای یادگیری، موبایل برادرش است که آن هم همیشه در دسترس نیست. می‌گفت: «انترنت ضعیف است، گاهی فقط صدای استاد می‌آید و تصویر قطع می‌شود، اما حتی همان صدا هم برایم امید است». مقاومت خاموش این دختران، با شعار و همایش شکل نمی‌گیرد. آن‌ها نه بنر تبلیغاتی دارند، نه حامی. کارشان کوچک، اما مداوم است و همین مداومت، جرقه‌های امید را روشن نگه می‌دارد.

تحلیل اجتماعی و فرهنگی

چرا هنوز آموزش دختران در برخی جوامع با این‌همه مانع روبروست؟ پاسخ این پرسش، ترکیبی از عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است:

۱. باورهای سنتی: هنوز خانواده‌هایی هستند که باور دارند آموزش دختران ضرورتی ندارد یا حتی خطرناک است، چون «ممکن است باعث تغییر نقش‌های سنتی شود».

۲. فشارهای اجتماعی: حتی اگر یک خانواده مایل به ادامه تحصیل دختر باشد، فشار اقوام و اطرافیان می‌تواند آن‌ها را منصرف کند.

۳. عوامل اقتصادی: در خانواده‌های فقیر، معمولا آموزش پسران در اولویت است، چون آن‌ها را «نان‌آور آینده» می‌دانند.

۴. سیاست‌های محدودکننده: تصمیمات کلان که بدون توجه به حق تحصیل زنان اتخاذ می‌شوند، بزرگ‌ترین سد پیشرفت‌اند.

اما تجربه جهانی و محلی نشان داده که آموزش دختران، نه تهدیدی برای فرهنگ است و نه هزینه‌ای بیهوده. هرجا زنان باسوادتر بوده‌اند، اقتصاد قوی‌تر، سلامت عمومی بهتر و خشونت کم‌تر بوده است. این یک حقیقت است که شواهد تاریخی و علمی آن را تایید می‌کند.

زنان چراغ‌دار

در این سال‌ها، زنانی بوده‌اند که با وجود محدودیت‌ها، تبدیل به چراغ‌داران امید شده‌اند. مریم، معلمی که با حقوق اندکش لپ‌تاپ خرید و کلاس‌های آنلاین رایگان برای دختران محله‌اش برگزار کرد. یا لیلا، مادری که گوشی خود را فروخت تا برای دخترش انترنت تهیه کند. این زنان شاید در اخبار بین‌المللی دیده نشوند، اما تاثیرشان واقعی و عمیق است. هر دختری‌که باسواد شود، خود به چراغی برای ده‌ها نفر دیگر تبدیل می‌شود. این زنجیره امید، حتی در سخت‌ترین شرایط هم قطع نمی‌شود.

از روایت قربانی تا روایت قهرمان

مشکل این‌جاست که رسانه‌ها اغلب زنان و دختران را فقط به‌عنوان قربانی نشان می‌دهند؛ ضعیف، درمانده و وابسته به کمک. این تصویر ناقص و حتی مضر است. باید روایت را تغییر داد. باید گفت دخترانی‌که با وجود همه موانع هم‌چنین درس می‌خوانند، قهرمانان واقعی‌اند. آن‌ها شجاعت و خلاقیت را به شکلی عملی نشان می‌دهند.

وقتی جهان این داستان‌ها را بشنود، نگاهش از ترحم به سرمایه‌گذاری تغییر می‌کند. کمک‌ها دیگر محدود به بسته‌های کوتاه‌مدت نخواهد بود، بلکه به پروژه‌های پایدار آموزشی و اقتصادی منجر می‌شود.

آینده‌ای که باید ساخت

اگر امروز این نسل را نادیده بگیریم، فردا بهای سنگینی خواهیم پرداخت. جامعه‌ای که نیمی از ظرفیت فکری و علمی‌اش را کنار می‌گذارد، هرگز به توسعه‌ی پایدار نمی‌رسد، اما اگر روی این نسل سرمایه‌گذاری کنیم، با آموزش، مهارت‌آموزی و فرصت‌های برابر، نه تنها زندگی دختران تغییر می‌کند، بلکه آینده‌ی کل جامعه روشن‌تر خواهد شد.

این مسوولیت فقط بر دوش دولت‌ها نیست؛ هر فرد، هر نهاد و هر خانواده می‌تواند بخشی از این تغییر باشد. حتی یک کتاب اهدایی، یک ساعت تدریس رایگان یا یک دستگاه ساده انترنت می‌تواند درِ تازه‌ای به روی یک زندگی باز کند.

 صدای نسل بیدار

نسل امروز دختران شاید خاموش‌تر از قبل به نظر برسد، اما در واقع بیدارتر و آگاه‌تر است. آن‌ها یاد گرفته‌اند که حتی اگر درِ مدرسه بسته شود، پنجره‌ای به سمت علم باز کنند. اگر این صدا را بلندتر کنیم، اگر معلمان، نویسندگان، مادران و رهبران محلی، روایت این تلاش‌ها را بازگو کنند، دیگر هیچ‌کس نخواهد گفت که دختران ما در حاشیه تاریخ‌اند. آن‌ها در متن تاریخ‌اند، با قلم و کتابی که شاید امروز در دست‌شان کوچک باشد، اما فردا سرنوشت یک ملت را می‌نویسند.

مسوولیت مقاله به دوش نویسنده است.