۲۲ اسد ۱۴۰۴ نویسنده: رحیم ایوبی

مهندسی جمعیت؛ مهار اقوام خارج از دایره‌ی قدرت

مهندسی جمعیت؛ مهار اقوام خارج از دایره‌ی قدرتPhoto: Iess

4 دقیقه خواندن

چهار سالگی طالبان؛ بخش پنجم

تغییر بافت جمعیتی در افغانستان یکی از ابزارهای تاریخی برای تسلط و مهار اقوام خارج از دایره‌ی قدرت بوده است. از دوره عبدالرحمن خان تاکنون، این سیاست در چارچوب کوچ اجباری، اسکان هدف‌مند اقوام خاص، پیشکش امتیازات قومی و حذف هویت‌های زبانی و فرهنگی اقلیت‌ها، در چندین مرحله‌ی تاریخی تداوم یافته است.

عبدالرحمن خان نخستین زمام‌داری بود که با بهره‌گیری از کوچ اجباری، اقوامی چون هزاره‌ها و اوزبیک‌ها را سرکوب و زمین‌های‌شان را میان اقوام وفادار، تقسیم کرد. او از این ابزار به عنوان حربه‌ای برای یک‌سان‌سازی قومی استفاده کرد و با اسکان قبایل پشتون در شمال افغانستان، توازن جمعیتی را تغییر داد. این سیاست بعدها در دوره‌ی امان الله، نادرشاه، ظاهرشاه و در دهه‌های پس از آن، پی‌گیری شد. چهره‌هایی چون محمدگل مهمند و هاشم ‌خان، نقش محوری در اجرای این سیاست‌ها داشتند.

در حکومت نادرشاه، کوچ گسترده‌ی قبایل پشتون از مناطق جنوبی و حتی آن‌سوی خط دیورند به مناطق حاصل‌خیز شمالی مانند بلخ، کندز و بغلان، به اوج رسید. هدف اصلی، برقراری برتری جمعیتی و حذف تدریجی هویت تاریخی اقوام ساکن در این مناطق بود. زبان پشتو جایگزین فارسی شد و سیاست‌های رسمی نیز در جهت تقویت این روند تنظیم می‌شد.

با سقوط جمهوریت و روی کار آمدن حاکمیت طالبان در ۱۴۰۰، این سیاست‌ها با شدت و گستردگی بیش‌تر پی‌گیری شده‌اند. در چهار سال نخست حاکمیت طالبان، شاهد کوچ‌های اجباری گسترده و هدف‌مند در ولایات شمالی و مرکزی کشور، از جمله دایکندی، بامیان، وردک، غور و فاریاب بوده‌ایم. طالبان با استفاده از اهرم‌های نظامی، امنیتی و قضایی، خانواده‌های غیرپشتون، به‌ویژه هزاره‌ها و تاجیک‌ها را از خانه‌ها و زمین‌های‌شان بیرون کرده‌اند. زمین‌های مصادره‌شده در این مناطق عمدتا به خانواده‌های پشتون و یا نظامیان وفادار به طالبان واگذار شده است.

این کوچ‌های اجباری نه‌تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه در بلندمدت بافت قومی – فرهنگی افغانستان را دگرگون خواهد کرد. حذف اقوام بومی از مناطق‌شان، کاهش حضور سیاسی آنان، پراکندگی جمعیتی، گسست فرهنگی و تضعیف سرمایه‌های اجتماعی از پیامدهای این سیاست است. این روند به‌ویژه در مناطقی که اقلیت‌های مذهبی و قومی زندگی می‌کنند، موجب عمیق‌تر شدن شکاف‌ها و بی‌اعتمادی‌های تاریخی شده است.

سیاست تغییر بافت جمعیتی در افغانستان، برخلاف اصل تنوع قومی و فرهنگی، به‌دنبال ایجاد ساختار تک‌قومیتی و تضعیف مشارکت سیاسی برابر اقوام دیگر است. با آن‌که تنوع قومی می‌توانست به‌عنوان یک فرصت برای توسعه سیاسی و اجتماعی کشور تلقی شود، اما استفاده‌ی ابزاری از آن، جامعه را به سمت تفرقه، انزوا و درگیری‌های هویتی سوق داده است.

تجربه‌ی تاریخی افغانستان نشان می‌دهد که هیچ‌گاه سیاست یک‌دست‌سازی قومی به انسجام ملی منجر نشده و هم‌واره زمینه‌ساز خشونت، مقاومت و بی‌ثباتی بوده است. ادامه‌ی این روند در دوران طالبان، آن‌هم با شیوه‌هایی خشن و تحمیلی، خطر فروپاشی پیوندهای ملی و تشدید بحران‌های اجتماعی را دو چندان خواهد کرد.

بنابراین، سیاست تغییر بافت جمعیتی در افغانستان، چه در گذشته‌ی سلطنتی و چه در حال حاضر، تحت حاکمیت طالبان، نه‌تنها اقدامی غیرقانونی و غیرانسانی است، بلکه مستقیما تهدیدی علیه وحدت، ثبات و آینده‌ی مشترک اقوام این سرزمین به‌شمار می‌رود.

مسوولیت مقاله به دوش نویسنده است.