
2 دقیقه خواندن
تبریک گفتن و خجسته باد گفتن روز معلم در میان جوانان و مدعیان روشنفکری در جامعهی افغانستان، بیش از آنکه واکنش آگاهانه و خردورزانه باشد، به یک نمایش نمادین بدل شده است؛ نماد و نشانهای از قدردانی سطحی که بیشتر بازتاب دغدغهی دیده شدن است تا نشانهی درک نقش واقعی معلم در ساختن خلق اندیشه و رشد و شکوفای جامعه.
از دیروز تا امروز، بسیاری را دیدم؛ نه اندک کسان، با انتشار تصاویر معلمان و آگاهیدهندگان، برای آنان پیامهای تبریک فرستادند، اما پرسش اساسی این است: آیا این کنش نمادین و تصویرسازی در شبکههای اجتماعی، برخاسته از خودآگاهی و تعهد فکری است، یا جلوهای از خودبینی و خودنمایی در فضای مجازی؟
اگر فرض بگیریم این رفتار آگاهانه است، پرسشهای دیگری در پی میآیند به این مضمون که چه معرفت علمی و فلسفی در پسِ آموزههای این معلمان نهفته است؟ آیا آنان توانسته اند دانش را از قید ایدیولوژی برهانند؟ آیا به نسبیبودن حقیقت آگاهی دارند و شاگردان خود را به پرسشگری، خردنقادی و تحلیلگری دعوت کردهاند؟ آیا بیرحمانه و بیطرفانه، فارغ از غرض و مرضِ قومی، مذهبی، دینی و سیاسی، خود و گذشتهی فرهنگی ما را به نقد کشیدهاند؟ آیا در تولید اندیشهی عاری از خشونت، تبعیض و توحش نقشی دارند؟ و سهم آنان در تولیدِ دانش، کاهش رنج و درد انسانی، و پرورش حسِ همدلی و فضیلت بشری چه اندازه است؟
اگر این پرسشها بیپاسخ بمانند، تبریک روز معلم تنها به یک آیین سطحی و تکراری بدل میشود؛ آیینی که در آن معلم به نمادی بیخطر و بیاثر تبدیل میشود و جامعه همچنان در جهل و پخش اراذل و خرافه خواهی و پرستی خود میماند. به باور من، قدرشناسی واقعی از معلم، نه در لایکها و استاتوسهای فیسبوکی بلکه در بازآفرینی نقش او به عنوان وجدان بیدار جامعه معنا مییابد؛ وجدان که نقادی و خرد ورزی و پرسشگری را برای شاگردانش می آموزند نه ساخت و بافت ایدبولوژیها.